آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند
آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های کوچک بی دردند
آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند
آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند
آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند
آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های کوچک مسئله ندارند
آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند
نمیدونم چرا اصلن حسس نوشتن نمیاد یعنی تو این وبلاگ جدید حسسش نمیاد هر وقت این صفحه را باز میکنم که بنویسم اول یه ساعت زل ل ل ل میزنم بهش بعد یه خمیازه و یه تکون اینور ویه تکون اونور آخرشم میگم بیخیال باااااا.چکار کنم
یه چیزی میخواستم بنویسم در مورد حمام کردن دیشب امیر که حدود 2 ساعت طول کشید و آخرش تا من آبگرمکن را خاموش نکردم نیامد بیرون! خواستم حمام کردنش را هدفمند کنم خودم هدفمند شدم رفت.............
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدنهر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار می شود
و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا می چرد
آهو می داند که باید از شیر سریع تر بدود
در غیر این صورت طعمه شیر خواهد شد
شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا می گردد
می داند که باید از آهو سریع تر بدود، تا گرسنه نماند
مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ...
مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگیت
با تمام توان
و با تمام وجود شروع به دویدن کنی ...
من هنوز یک انسانم! من زنم!
اگر به خانهی من آمدی برایم مداد بیاور، مداد سیاه؛
میخواهم روی چهرهام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم،
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مدادپاککن بده برای محو لبها؛ نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم؛ شخم بزنم وجودم را، بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا!
یک تیغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد و بیواسطهی روسری کمی بیاندیشم! نخ و سوزن هم بده، برای زبانم میخواهم بدوزمش به سق... اینگونه فریادم بیصداتر است! قیچی یادت نرود، میخواهم هر روز اندیشههایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم. برای شستوشوی مغزی؛ مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند، تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت؛ میدانی که؟ باید واقعبین بود!
صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر، میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب، برچسب فاحشه میزنندم،
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم میخواهم برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد، فحش و تحقیر تقدیمم میکنند!
تو را به خدا اگر جایی دیدی "حقی" میفروختند برایم بخر تا در غذا بریزم.
ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم! و سر آخر اگر پولی برایت ماند برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند بیاویزم به گردنم و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم من هنوز یک انسانم من هر روز یک انسانم...
غاده سمان
شاعر سوری
چقدر خوبه که تو هستی
چقدر خوبه تورو دارم
چقدر خوبه که از چشمات میتونم شعر بردارم
تو که دلواپسم میشی همه دلواپسیم میره
شاید این واسه تو زوده یا شاید واسه من دیره.........
بعد از اون شکستی که تو زندگیم داشتم و صدای شکستنش تموم شهر را تکون داد !هیچ وقت فکر نمیکردم دوباره خونه دلم مهمون عشق بشه و تموم غبار های کهنه مونده رو شیشه دلم را بتونه پاک کنه و دوباره سراسر وجودم زلال بشه زلال عشق زلال مهربونی های مهربونترین مرد زندگیم امیرم
دل نوشت:میگن موقع خوندن خطبه عقد فرشته ها از آسمون میان بالا سر عروس و داماد و دعاشون را بر آورده میکنن ، منم موقع خوندن خطبه عقدمون تنها دعایی که کردم این بود که :
خدایا مهر من واسه همیشه تو دل امیر سبز بمونه